سلام :))
شاید بین تمام حرفایی که از یه نفر شنیدم , یه حرف بود که فقط یه بار شنیدم که خیلی همیشه بهش فکر می کنم :))
می گفت که , تقریبا هیچ کدوم از کارهایی که به من نسبت داده می شه , راجع به خود من هیچی نمی گن :)) نتیجه ی این بوده که من فلان جا بزرگ شدم , با این آدما وقت گذروندم , خونوادم اینجور آدمایی بودن و .
چیزایی که در مورد خود من یه چیزایی می گن اینه که وقتی از خواب بیدار می شم چی کار می کنم , وقتی که یه شکستی می خورم چی کار می کنم , با آدما چه جوری رفتار می کنم و . :))
و تهش این که ذهنیتم به دنیا و زندگی چیست در واقع :))
ولی منظورم اون ذهنیتی نیست که به خاطر آدمای دور و برت بهش رسیدی . :)) منظورم اون چیزاییه که وقتی یه اتفاقای شاید بد یا سخت بیفته که حتی فکرشم نمی کردی , واقعا چه جوری تصمیم می گیری . چی کار می کنی . :)) یا بر عکس حتی , وقتی همه چیز خوبه چه جوری تصمیم می گیری :))
یا به نوعی جاهایی که می تونی خودت تصمیم بگیری , واقعا خودت تصمیم می گیری یا برات تصمیم می گیرن . :))
و اینجور چیزاست که واقعا در مورد یه آدم خیلی چیزا می گه :))
پی اس : در واقع این مقدمه ای که گفتم یه مقدمه بود :))
------------
تقریبا دو ماه از تابستون مونده . :))
دارم فکر می کنم که تقریبا توی سه تا بازه ی ۲۰ روزه , سه تا چیز که دوست دارم یکم بهشون عادت کنم رو شروع کنم , و مثلا تا آخر تابستون سه تا عادت باحال داشته باشیم :))
چیزای بیشتری تو ذهنم هست . ولی احتمالا بذارم بعدش که خیلی شلوع نشه :))
بهش فکر کنیم خوبه ولی , سه تا عادت جدید خیلی کار ها می تونه کنه با آدم :)) حالا خوب یا بد
----------------------
نوبت من نیست :))
درباره این سایت